نبودی و قلبم پر از نبودن هایت می شد...

آنقدر پر که دیگر جایی برای زندگی نمی ماند...

نبودی و واژه ها در نبودنت اشک می ریختند...

آنقدر که تمام سطرهایم خیس غم می شد...

نبودی و می خواستم صدایت کنم...

اما نامت بهانه ای بود برای جاری شدن بغض بی تابم...

حالا دیر آمدی...

دیگر نه جایی در دلم داری...نه حرفی هستی برای شعرهایم...و نه بهانه ای برای اشک هایم...



نظرات شما عزیزان:

فخرالدین
ساعت15:28---12 دی 1392
من از عهد آدم تو را دوست دارم

از آغاز عالم تو را دوست دارم

چه شبها من و آسمان تا دم صبح

سرودیم نم نم: تو را دوست دارم

نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی!


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: